ماجراهای شهرزاد و زندگیش!

.

زایمان ماریان

از سر بیکاری بشینم خاطرات بیمارهای قبلیمو بنویسم... یکی از قشنگ ترین خاطرات من مال بیمارم، خانم "ماریان" بود، از اقلیت مسیحی کشور. یه خانم بور ارمنی نژاد که بچه اولش بود و توی خانوادش اولین کسی بود که به یه دکتر مسلمان اعتماد میکرد. تازه ماه ششم بارداری اومد پیشم، قبلش هم دکتر نرفته بود، و کلی آزمایش و تست باید انجام می دادیم. گفت خواهر بزرگش موقع سزارین بیهوش شده و دیگه بیدار نشده و نمیخواد سزارین کنه چون میترسه. حالا انگار من خیلی خوشم میاد از این روش! ماه هشتمش تازه تموم شده بود که گفت میخواد بره سفر... بهش گفتم باید بمونه چون اگر زایمان کنه من نمیتونم بیام. بغض کرد ولی گفت باشه. اون روز پریود بودم. درد داشتم و خوابی...
23 آبان 1400

دوران بخور بخواب و بیکاری!

اولین هفته سرکار نرفتن و بخور بخواب. مهشید توی شکمم پشت وارو میزنه و من دلمممممممممم دووووووووغ میخواااااااد! خدایا زود مهرداد رو برگردون من دووووغ میخوااااااااام! مزه دوغ پشت زبونمه خیلی دلم دوغ میخواد... دوووووووغ! رفتم یه ذره نمک خوردم گفتم شاید شوری میخوام ولی نه من دوووغ میخوام😅 رفتم پنجشنبه برای خودم کتاب خریدم... گتسبی بزرگ، غرور و تعصب، بلندی های بادگیر. خیلی وقت بود دلم میخواست بخونمشون. لوبیا گذاشته م بپزه برای ظهر قرمه سبزی درست کنم تعطیلات بارداریو جشن بگیریم امروز... چهار بار زنگ زدم توی یه ساعت هی بهش یادآوری کردم حتمااااا دوغ بخره. ولی خیلی بیکارم! خیلی!  منی که زیاد خونه نبودم، سر کار بودم و ...
23 آبان 1400

هشدار: به دوران بخور بخواب نزدیک می شوید!

سلام. الان که این  رو مینویسم توی اتاق ماما ها نشسته م و آخرین هفته کار در دوران بارداریم رو تجربه میکنم. پنجشنبه آخرین شیفتمه و بعدش باید خونه نشین شم. البته هفته ای یک روز میام بیمارستان فقط برای ویزیت. مهرداد دیشب بدجوری گیر داده بود که اسم دختری رو بذاریم مهشید. من هم در حالی که لواشک کیوی میخوردم بهش گفتم من میخوام دنیا بیارمش، تو روش اسم میذاری؟ انقد دیشب شوخی کرد و خندید آخرش نفهمیدم چطور به اسم مهشید رضایت دادم:) پنجشنبه رفتم مرکز ناباروری ای که قبلا میرفتم. دکترم یکی از دوستامه و یهم گفت همه چی نرماله... گفت رحمت ضعف تغذیه داره اما قدرت خدا رو ببین، جفت و ذخیره غذایی برای دو تا جنین بوده و وقتی یکی از جنین ها سقط شده، ...
15 آبان 1400

سلام دخترم

جنسیت بچه م مشخص شد... البته فرصت نکردم بیام بنویسم براتون. رفتیم سونوگرافی و معلوم شد یه دخترخانوم خوشگل توی دل مامانشه. هنوز از اسمش مطمئن نیستیم؛ مهرداد میگه اسمشو مهشید بذاریم؛ یا شهین، یا شهربانو که به اسم مامانش بیاد.  ولی من نظرم بیشتر روی بیتا یا یکتا یا رستا ست.... به نظر شما کدوم قشنگ تره؟
11 آبان 1400
1